تاريخ : چهار شنبه 20 / 6 / 1391برچسب:, | 11:27 | نویسنده : م
گوشه ای میگریستم.
عابری گفت:حالتان خوب است؟
گفتم:خوبم!فقط تکه ای تنهایی توی چشمم رفته.